![]() |
محمدِ مختاری |
زمانی که سینهاش آماجِ گلولههای ناجوانمردانهیِ پَلَشتان
قرار میگیرد و تناش بر کفِ خیابان خون گریه میکند و با دستانِ به هم گره
کردهاش، آخرین ندا را با چشمانِ باز فریاد میکشد دگر جایی برایِ
بستنِ چشمهایم باقی نمیگذارد.
زمانی که وداعِ برادر اش، آغوشِ گرمِ پدر اش و چشمانِ خیسِ مادر اش،
سدی بر راهِ او نمیشود، دگر جایی برایِ وازدنِ برادر، نهیِ پدر و بازداشتنِ
مادر از راهام باقی نمیگذارد.
به یادِ محمدِ مختاری جانباختهی سالِ ۸۸
داریوش دولتشاهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر